محرمانه

ساخت وبلاگ

قبلا یادمه پست محرمانه داشتم

شایدم رمز دار بود

ولی این محرمانه است ولی رمز دار نیست

بی پرده میگم

چند وقتیه یه حس غریبی وجودم و گرفته

چندتا نکته به ذهن خودم میاد که چندتاشون می نویسم

اگر فراموش نکنم همین حالا در حال نوشتن

اول اینکه بعد از حادثه بالگرد ریاست جمهوری

یه غمی دلم و گرفت البته روز اول نه چون هنوز باور نکرده بودم

دوم اینکه توی همون روزها چندتا حمله به غزه شد

و عکس های بچه های شهید شده و اون کیلیپ

که پدر داشت با بچه شهیدش عکس سلفی می‌گرفت

و اون پدر یمنی که بچشو گرفته بود رو دستاش

و از بچه فقط پوست و استخوان مونده بود از گرسنگی

بعد میرسیم به موارد دیگه

که بر میگرده به برخورد اطرافیان باهام

شاید اصلی نباشه و تشدید کننده اون حس میتونه باشه

یه حسی دارم مثل که شامل چند تا مورد میشه

البته اینا چیزهای که تو ذهنم بهشون فکر میکنم

و شاید واقعا اینا نباشه :

مدیریت

کنترل

وابستگی

دلبستگی

و شاید حسادت

و شاید کمی تنهایی

یکم بازشون کنم برای شما و البته خودم

شاید با مطرح کردن این فکرا راه حلی پیدا بشه برای من

اولی مدیریت شاید دوست دارم همه چی تحت کنترل من باشه

با این دیدگاه که به هیچ کسی زور نمیگم و دوست دارم

با برخورد خیلی نرم به این هدف برسم

و شاید برای به این هدف رسیدن خیلی بها داده باش

دومی کنترل زیر مجموعه همون مدیریت میشه

دوست دارم حواسم به اطرافیانم باشه

و بتونم کنترلشون کنم یا همون مدیریت

من خود خواه نیستم این مدیریت و کنترل خیلی نرم و لطیفه

که اون قدر بها میدم که برعکسش میشه

یعنی اونا من و مدیریت میکنند و کنترل (جدی میگم)

وابستگی و دلبستگی شاید به خاطر احساسی بودنم

بازش نمیکنم

حسادت این بر میگرده به برخورد اطرافیان

خدایش نامردیه اون قدری که من برای اونا انرژی میزارم

خدایش بی منت براشون احترام قائلم

دوستشون دارم نسبت بهشون حساسم

بعد میبینم یکی دیگه روشون اون کنترل و داره

اون جاذبرو شاید نشه بهش گفت حسادت

ولی خب بودی ازش میبره

فکرشو کن کلی وقت و انرژی میزاری بعد یکی دیگه میاد

میدن دور اون جمع میشن

این برای خودم مهم یکم بازش میکنم

اول اینکه بستگی به اون طرف داره

اگر آدم خوبی باشه مورد تایید خودم تازه استقبال میکنم

ولی اگر ازش خوشم نیاد و معمولا به خاطر اخلاقاشونه

نه چیزه دیگه ای

اون موقع ناراحت میشم ساکت میشم و گاهی تیکه میندازم

تا این حس و بتونم بهشون انتقال بدم تا متوجه بشن

و توی اولین فرصتی که باهاشون گرم بگیرم

تذکراتو شروع میکنم

و معمولا تذکرات اخلاقی و رفتاری

به نظر شما اینجا حسادت تو رفتارم هست؟

از اینم بگذریم که حرف زیاد داره

و آخری تنهای که شاید ترسم جدی باشه

و درونی و ناخواسته واکنش نشون بدم

شاید میترسم از اینکه این چند نفری که به سخته باهاشون

رابطه برقرار کردم و از دیت بدم و بازم برم توی تنهای خودم

و این خودشم شامل این میشه که اون قضاوت ها راجبم شروع میشه

که پشتم بگن فلانی اینجوری بود و اون جوری بود

اینم جزوی از سختیه اون تنهای

اینا تموم بذارید چندتا مثال بزنم از برخود های که باهام شده

و من واقعا حرفی برای گفتن نداشتن

اونقدر که بی ربط بوده و واقعا بی منطق

طرف قهر کرده باهام با این بهانه که فلانی من و با خودش نبرده بیرون

و من این و از یکی دیگه شنیدم و به خودم چیزی نگفت

جز اینکه یک مدتی نباشم بهتر

طرف روی من عصبانی شده چرا

چون یک بچه بهش گفته فلانی گفته به اون وسیله دست نزنید

اومده تیکه انداخته من بهش لبخند زدم و این حرف و که اون بچه بهش زده اومد روی من عصبانی شده که مقصر توی و تو به اینا آموزش دادی

حالا من گذاشتم رفتم از اون محیط

و بعد ها شنیدم که من و مقصر اعلام کردن توی محافل خودشون

بگذریم که اون شخص دو هفته بعد اومد عذر خواهی کرد

ولی در محافلی حرف از حذف کردن من زده شده بود

و جای دیگه برخورد یکیرو به یکی دیگه تذکر دادم

و قهر کرد و مقصر شدم من

دوستی قشنگ میگفت

میگفت اونقدر لیلی به لالاشون گذاشتی

که با کوچیک ترین مخالفتی که میکنی قهر میکنن

نتیجه اخلاقی

مدیریت هیچ جارو به من ندید

آخرش همه چیزو خراب میکنم

و خودم آدم بده میشه

پرانتز باز ( کسای باهام قهر کردن که در ظاهر برای من کلی احترام قائل بودن و الانم هستن کسای که برام احرام قائل هستن و میدونم با اولین مخالفتم باهاشون میشه داستان قهر کردن بقیه)

جالب...
ما را در سایت جالب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaeed6858a بازدید : 9 تاريخ : جمعه 15 تير 1403 ساعت: 0:00